با توجّه به توصیه و تأکید قرآن کریم و ائمّه معصومین -علیهمالسّلام- به ویژه به پیروانِ دینِ مبین اسلام مبنى بر حفظ عفاف و پاکدامنى به عنوان یک ارزش والاى دینى و اخلاقى، و از آنجا که در مسیر حراست و حفاظت از این ارزش دینى همانند سایر ارزشها، موانع و آفتهاى متعدّدى وجود دارد؛ لذا انسان مىتواند با بهرهگیرى از قرآن و عترت راههاى مقابله و مبارزه با آن آفتها را بیابد.
این مقاله در پى معرّفى و تبیین برخى از آیات الهى و روایات معصومین -علیهمالسّلام- است که مىتوان آنها را به عنوان راهکارهاى عملى و مناسب براى مبارزه با آن آفتها دانست.
عفاف، زینت، حجاب اسلامى، وقار و متانت، ازدواج، نقش والدین.
بىتردید عفاف همانند سایر ارزشهاى اخلاقى و دینى در معرض آفتهاى مختلفى قرار دارد که عقل و شرع حکم مىکند با آن آفتها مقابله و مبارزه صورت گیرد. این نوشتار در پى پاسخگویى به این سؤال است که آیا قرآن و معصومین علیهمالسلام راههایى براى مبارزه با آفات عفاف معرّفى کردهاند؟ یا خیر؟
اسلام که کاملترین ادیان است و به روح و عمق مسایل مىنگرد، در این زمینه راههایى را نشان داده که اغلب آنها جنبه پیشگیرى دارد. در این بخش راههاى مبارزه با آفات پاکدامنى از دیدگاه قرآن و روایات معصومین بیان مىشود.
افراط و تفریط در بهرهگیرى از غریزه، هر دو مذموم و ناپسند است. حضرت على علیهالسلام منشأ افراط و تفریط را نادانى مىداند، آنجا که مىفرماید: «لا یَرى الجاهل الا مفرطاً او مفرطا».(1)
اعتدال و میانهروى در بهرهگیرى از غریزه جنسى، روشى است که منطبق با سنن آفرینش است. در این روش نه غریزه جنسى آزاد و خودسر است و نه سرکوب و مطرود مىگردد. بلکه این تمایل طبیعى با اندازهگیرى صحیح از حمایت قانون و اخلاق برخوردار است و در حدود مصلحت فردى و اجتماع موجبات ارضائش فراهم مىآید. پایهگذاران روش اعتدال در درجه اوّل پیامبران خدا بودند. اینان به امر الهى در طول اعصار و قرون متمادى از طرفى مردم را به زناشویى تشویق کردهاند و از طرف دیگر با هر قسم لاابالى گرى و انحرافهاى جنسى مبارزه نموده و جوامع بشرى را از آنها برحذر داشتهاند. مرحوم صدر الدّین بلاغى، در اینباره مىنویسد:
«شک نیست که اسلام به وجود و اهمّیّت غرایز اعتراف کرده، ولى هیچگاه غرایز را براى قوط و هماهنگى با چهار پایان آزاد نگذاشته و هرگز روا نداشته است که انسان تنها از روزنه غرایز عالمِ خلقت را به تماشا بنشیند. و امّا اینکه اسلام مرد و زن را ملزم ساخته که هر یک حاجت جنسى آن دیگر را برآورد، دلیل آن نیست که این شریعت انسان را از سطح عالى اخلاقى و فضیلت به درّه پیروى از غریزه تنزّل داده، بلکه مقصود اسلام از این الزام آن است که حاجات ضرورى و طبیعى مردم برآورده شود.»(2)
مسیحیان درباره غریزه جنسى، یعنى میل مرد به زن و زن به مرد، عقیده دارند این غریزه یک میل پست و ناپاک و علاقه پلید و شرمآور مىباشد و به اصطلاح ازدواج پیوند زشت و فاسدى است که انسان را از رسیدن به مقام معنویت و تقوى باز مىدارد! تا آنجا که کشیشان کاتولیک و همچنین زنان و مردان تارک دنیا، در تمام عمر، مجرّد زندگى مىکنند، و هرگونه ازدواج را مخالف این مقام روحانى تصور مىکنند!
امّا اسلام، میل جنسى را یک غریزه طبیعى و مقدّس دانسته و ارضاى غریزه جنسى را لازم و ازدواج و علاقه به زن را مبارک و پسندیده مىداند. امام صادق علیهالسلام در این زمینه فرموده است: من اخلاق الانبیاء حبُ النّساء؛ «دوست داشتن و علاقه به زن از اخلاق و صفات پیامبران است.»(3)
یکى از مهمترین آفات پاکدامنى، چشمچرانى است. این عامل اغلب اوقات باعث ظهور انحرافات جنسى مىگردد. خداوند متعال در قرآنکریم مىفرماید: قُلْ للمؤمنینَ یَغُضُّوا من ابصارهم و یَحْفَظوا فروجَهم ذلک اَزکى لَهم اِنَّ اللّهَ خبیرٌ بما یَصْنَعونَ(4) «به مؤمنان بگو چشمهاى خود را [از نگاه به نامحرمان] فرو گیرند و فروج خود را حفظ کنند، این براى آنها پاکیزهتر است، خداوند از آنچه انجام مىدهید آگاه است.»
"یغضوا" از ماده "غض" بر وزن خز، در اصل به معنى کم کردن و نقصان است و در بسیارى از موارد در کوتاه کردن صدا یا کم کردن نگاه گفته مىشود. در این آیه کلمه "ابصار" که جمع بصر است، به کار رفته است. فرق است بین کلمه "بصر" و کلمه "عین"، همانطور که در فارسى هم فرق است بین کلمه "دیده" و کلمه "چشم". عین که فارسى آن چشم است، نام عضو مخصوص و معهود است با قطع نظر از کار آن، ولى کلمه بصر و همچنین فارسى آن دیده، از آن جهت به چشم اطلاق مىشود که کار مخصوص دیدن ابصار از آن سر مىزند. لذا این دو کلمه اگر چه اسم یک عضو مىباشند، چون عنایت به کار چشم یعنى عمل دیدن است، کلمه ابصار به کار رفته است نه کلمه عیون.(5)
در تفسیر نمونه بعد از بیان معنى واژه "غض" چنین آمده است:
بنابراین آیه نمىگوید مؤمنان باید چشمهاشان را فرو بندند، بلکه مىگوید باید نگاه خود را کم و کوتاه کنند. و این تعبیر لطیفى است به این منظور که اگر انسان بهراستى هنگامى که با زنان نامحرمى روبرو مىشود، بخواهد چشم خود را به کلى ببندد، ادامه راه رفتن و مانند آن براى او ممکن نیست؛ امّا اگر نگاه را از صورت و اندام او برگیرد و چشم خود را پایین اندازد، گویى از نگاه خویش کاسته است و آن صحنهاى را که ممنوع است، از منطقه دید خود به کلى حذف کرده است.(6)
قابل توجّه اینکه قرآن نمىگوید از چه چیز چشمان خود را فرو گیرند، و به اصطلاح متعلق آن فعل را حذف کرده تا عموم را افاده کند؛ یعنى از مشاهده تمام آنچه نگاه به آنها حرام است، چشم برگیرید.
از آنچه گفته شد این نکته روشن مىشود که مفهوم آیه فوق، این نیست که مردان در صورت زنان خیره نشوند تا بعضى از آن چنین استفاده کنند که نگاههاى غیر خیره مجاز است. انسان به هنگام نگاه کردن، معمولاً منطقه وسیعى را زیر نظر مىگیرد. هرگاه زن نامحرمى در حوزه دید او قرار گرفت، چشم را چنان فرو گیرد که آن زن از منطقه دید او خارج شود؛ یعنى به او نگاه نکند، امّا راه و چاه خود را ببیند و اینکه "غض" را به معنى کاهش گفتهاند، منظور همین است.
علاّمه طباطبایى ذیل این آیه چنین آورده است:
«این آیه به جاى اینکه نهى از چشمچرانى کند، امر به پوشاندن چشم کرده و فرقى ندارد؛ زیرا آن امر، این نهى را هم افاده مىکند و چون مطلق است، نگاه به زن اجنبى را بر مردان و نگاه مرد اجنبى را بر زنان تحریم فرموده.»(7)
دومین دستور در آیه فوق مسئله حفظ فرج است.
علامه طباطبائى در ذیل این قسمت از آیه چنین گفته است:
و جمله «و یحفظوا فروجهم» نیز به معناى این است که به ایشان امر کن تا فرج خود حفظ کنند و کلمه فرجه و فرج به معناى شکاف میانه دو چیز است که با آن از عورت کنایه آوردهاند و در قرآنکریم هم که سرشار از اخلاق و ادب است، همیشه این کنایه را استعمال کرده؛ به طورى که راغب گفته و در عرف هم به خاطر کثرت استعمال مانند نص و اسم صریح براى عورت شده است.
و مقابله میان جمله «یغضوا من ابصارهم» با جمله «یحفظوا فروجهم» افتاده، این معنا را مىرساند که مراد از حفظ فروج، پوشاندن آن از نظر نامحرمان است، نه حفظ آن از زنا و لواط که بعضى پنداشتهاند.(8)
در تفسیر قمى در این زمینه حدیثى نقل شده است به این شرح: عن ابى عبداللّه قال: کُلّ آیةٍ فى القُرآن فى ذکر الفروج فهى من الزّنا الا هذه الایه فانّها من النظر؛(9) «هر آیهاى که در قرآن سخن از حفظ فروج مىگوید منظور حفظ کردن از زنا است، جز این آیه که حفظ کردن از نگاه دیگران است.»(10)
استاد مطهرى درباره این قسمت از آیه چنین گفته است:
«ممکن است مقصود این باشد که پاکدامن باشند و دامن خود را از هر چه که روا نیست نگهدارى کنند، یعنى از زنا و فحشاء و هر کار زشتى که از این مقوله است. ولى عقیده مفسّرین اوّلیّه اسلام و همچنین مفاد اخبار و احادیث وارده این است که هر جا در قرآن کلمه حفظ فرج آمده، مقصود حفظ از زنا است، جز در این دو آیه که به معناى حفظ از نظر است و مقصود وجوب ستر عورت است. چه این تفسیر را بگیریم یا حفظ فرج را به معنى مطلق پاکدامنى و عفاف بگیریم، در هر حال شامل مسأله ستر عورت مىباشد.»
در جاهلیّت بین اعراب ستر عورت معمول نبود و اسلام آن را واجب کرد. در دنیاى متمدّن کنونى نیز عدهاى از غربىها کشف عورت را تأیید و تشویق مىکنند. دنیا دوباره از این نظر به سوى همان وضع زمان جاهلیت سوق داده مىشود.
راسل در یکى از کتابهایش به نام در تربیت، یکى از چیزهایى که از جلمه اخلاق "بىمنطق" و به اصلاح "اخلاق تابو"(11) مىشمارد، همین مسأله پوشانیدن عورت است.
عجیب است که بشر به نام تمدّن مىخواهد به قهقرا و توحّش باز گردد. در قرآنکریم کلمه «الجاهلیة الاولى» وارد شده است. شاید اشعار به همین جهت باشد که جاهلیّت قدیم، نخستین جاهلیّت بوده است. در بعضى از روایات آمده است که «اَى ستکون جاهلیة اخرى» یعنى مفهوم آیه این است که به زودى یک جاهلیّت دیگر هم به وجود خواهد آمد.
قرآن به دنبال دستور ستر عورت مىفرماید: «ذلک ازکى لهم»، یعنى این براى ایشان پاکیزهتر است. پوشیدن عورت یک نوع نظافت و پاکى روح است.
قرآن با این جمله مىخواهد فلسفه و منطق این کار را بیان کند. در حقیقت مىخواهد پاسخى به اهل جاهلیّت قدیم و جدید بدهد که این ممنوعیّتها را بىمنطق و "تابو" نخوانند، و متوجّه آثار و منطق آن باشند.
بعد مىفرماید: ان اللّه خبیر بما یصنعون؛ «خدا به آنچه مىکنند، آگاه است.» این در واقع اخطارى است براى کسانى که نگاه هوسآلود و آگاهانه به زنان نامحرم مىافکنند و گاه آن را غیر اختیارى قلمداد مىکنند.
در آیه بعد به شرح وظایف زنان در این زمینه مىپردازد. نخست به وظایفى که مشابه مردان دارند، اشاره کرده و مىگوید: "و به زنان با ایمان بگو چشمهاى خود را فرو گیرند [و از نگاه کردن به مردان نامحرم خوددارى کنند] و دامان خود را حفظ نمایند: قل للمؤمنات یغضضن من ابصارهنَّ و یحفظن فروجهنَّ...(12) و به این ترتیب "چشمچرانى" همانگونه که بر مردان حرام است، بر زنان نیز حرام مىباشد و پوشانیدن عورت از نگاه دیگران، چه از مرد و چه از زن براى زنان نیز همانند مردان واجب است.
در جمله بعد از آیه سىویکم سوره مبارکه نور، خداوند مىفرماید: و لا یبدین زینتهنّ اِلاّ ما ظَهر منها؛ «آنها نباید زینت خود را آشکار سازند، جز آن مقدار که طبیعتاً ظاهر است.»
قبل از توضیح پیرامون این بخش از آیه بیان این نکته لازم است که معناى کلمه "زینت" در عربى از معناى کلمه "زیور" فارسى اعم است؛ زیرا زیور به زینتهایى گفته مىشود که از بدن جدا مىباشد، مانند طلا و جواهر، ولى کلمه زینت هم به این دسته گفته مىشود و هم به آرایشهایى که به بدن متصل است؛ نظیر سرمه و خضاب.(13)
علامه طباطبایى درباره این جمله چنین گفته است:
«کلمه ابداء به معناى اظهار است و مراد از زینت زنان، مواضع زینت است؛ زیرا خود زینت از قبیل گوشواره و دستبند، اظهارش حرام نیست، پس مراد به اظهار زینت، اظهار محلّ آنهاست. خداى تعالى از این حکم آنچه ظاهر است را استثناء کرده و در روایات آمده است که مقصود از آنچه ظاهر است، صورت و دو کف دست و قدمها مىباشد.»(14)
مرحوم طبرسى همچنین نظرى دارد و مىگوید:
«مواضع زینت خود را براى اشخاص نامحرم ظاهر نکنند. بدیهى است که خود زینت را مىشود نظر کرد. تنها وظیفه زن این است که مواضع زینت، مثل گوش و سینه و... را بپوشاند.»(15)
مفاد این دستور آن است که زنان نباید آرایش و زیور خود را آشکار سازند. سپس دو استثناى اوّل این است که: الا ما ظهر مهنا؛ یعنى جز زینتهایى که آشکار است. از این عبارت چنین استفاده مىشود که زینتهاى زن دو نوع است: یک نوع زینتى است که آشکار است. نوع دیگر زینتى است که مخفى است؛ مگر آنکه زن عمداً و قصداً بخواهد آن را آشکار کند. پوشانیدن زینت نوع اوّل واجب نیست، امّا پوشانیدن زینتهاى نوع دوم واجب است. اینجا است که این پرسش به صورت یک مشکل پیش مىآید که زینت آشکار کدام است و زینت نهان کدام؟
درباره این استثنا، از قدیمترین زمانها از صحابه و تابعین و ائمّه معصومین(ع) سوال مىشده و به آن جواب داده شده است.
مرحوم طبرسى در این باره مىگوید:
درباره این استثناء سه قول است:
[اوّل] اینکه مراد از زینت آشکار جامهها است (جامههاى رو)، مراد از زینت نهان پاى برنجن و گوشواره و دستبند است. این قول از ابن مسعود صحابى معروف نقل شده است.
[دوم] اینکه مراد از زینت ظاهره سرمه و انگشتر و خضاب دست است، یعنى زینتهایى که در چهره و دو دست تا مچ واقع مىشود، این قول ابنعبّاس است.
[سوم] این است که مراد از زینت آشکار، خود چهره و دو دست تا مچ است. این قول ضحاک و عطا است.(16)
صاحب کشّاف در این زمینه مىگوید:
«زینت عبارت است از چیزهایى که زن خود را به آنها مىآراید، از قبیل طلا، سرمه، خضاب. زینتهاى آشکار از قبیل انگشتر، حلقه، سرمه و خضاب، مانعى نیست که آشکار بشود، و امّا زینتهاى پنهان از قبیل دست برنجن، پاى برنجن، بازوبند، گردنبند، تاج، کمربند، گوشواره باید پوشانیده شود. مگر از عدّهاى که در خود آیه استثناء شدهاند. در آیه پوشانیدن خود زینتهاى باطنه مطرح شده است، نه محلهاى آنها از بدن. این به خاطر مبالغه در لزوم پوشانیدن آن قسمتها از بدن است از قبیل ذراع، ساقپا، بازو، گردن، سر،سینه و گوش.»(17)
آنگاه وى پس از بحثى درباره موهاى عاریتى که به موى زن وصل مىشود، و بحث دیگرى درباره تعیین مواضع زینت ظاهره این بحث را پیش مىکشد که فلسفه استثناى زینتهاى ظاهره از قبیل سرمه و خضاب و گلگونه و انگشتر و حلقه و مواضع آنها از قبیل چهره و دو دست چیست؟ در جواب مىگوید: فلسفهاش این است که پوشانیدن اینها حرج و کار دشوارى است بر زن. زن چارهاى ندارد از اینکه با دو دستش اشیاء را بردارد یا بگیرد و چهرهاش را بگشاید. خصوصاً در مقام شهادت دادن و در محاکمات و در موقع ازدواج، چارهاى ندارد از اینکه در کوچهها راه برود و خواهناخواه از ساق با پایینتر، یعنى قدمهایش معلوم مىشود، خصوصاً زنان فقیر (که جوراب و احیاناً کفش ندارند) و این است معنى جمله الاّ ما ظهر منها. در حقیقت مقصود این است؛ مگر آنچه عادتاً و طبعاً آشکار است و اصل اولى ایجاب مىکند که آشکار باشد.»
در ادامه آیه آمده است وَلْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنّ على جُیُوبِهِنَّ. این بخش از آیه به تناسب موضوع در قسمت بعد توضیح داده خواهد شد. سپس مىفرماید: و لا یُبْدینَ زینتهنَّ الاّ لبعُولتِهنَّ...؛ یعنى «زینتهاى خود را آشکار نکنند؛ مگر براى شوهران و...»
این بخش از آیه استثناى دوم را در مورد آشکار کردن زینت بیان مىکند. استثناى اوّل مقدارى از زینت را که نمایان بودن آن نسبت به عموم افراد جایز است، معیّن کرد، امّا این استثنا، اشخاص معیّنى را نام مىبرد که آشکار نمودن مطلق زینت براى آنان جایز است. در استثناى اوّل دایره مورد استثناء از نظر مواضع تنگتر و از نظر افراد وسیعتر است و در استثناى دوم بر عکس است.
غالب این اشخاص که در آیه نام برده شدهاند، همه کسانى هستند که در اصطلاح فقه محارم خوانده مىشوند و از این قرارند.
1. لبعولتهن: براى شوهرانشان.
2. اَو آبائهن: یا پدرانشان.
3. اَو آباء بعولتهن: یا پدران شوهرانشان.
4. او ابنائهن: یا پسرانشان.
5. اَو اَبناء بعولتهن: یا پسران شوهرانشان.
6. اَو اخوانهن: یا برادرانشان.
7. اَو بنى اخوانهن: یا پسران برادرانشان.
8. اَو بنى اخواتهن: یا پسران خواهرانشان.
9. اَو نسائهن: یا زنان همکیششان.
10. اَو ما ملکَت ایمانهن: یا بردگانشان (کنیزانشان).
11. اَو التّابعین غیر اولى الاربة: یا پیروانى که تمایلى به زن ندارند (افراد سفیه و ابلهى که میل جنسى در آنها وجود ندارد).
12. اَو الطفل الذین لم یظهروا على عورات النساء: یا کودکانى که از عورات زنان [امور جنسى] آگاه نیستند، یا توانایى انجام کار زناشویى ندارند.
علاّمه طباطبایى مىگوید:
«کلمه بعوله به معنى شوهران است، و طوایف هفتگانهاى که قرآن نام برده، محرمهاى نسبى و سببى هستند و اجداد شوهران، حکمشان حکم پدران ایشان و نوههاى شوهران حکم فرزندان ایشان است.»(18)
در موارد دوازدهگانه فوق، چهار مورد اخیر قابل بحث است، که در مورد آنها بحث خواهد شد.
الف. نسائهن. استاد مطهرى مىگوید(19): در این کلمه سه احتمال داده شده است:
1. اینکه مراد زنان مسلمان هستند. مفهوم آیه، بنابراین قول این است که زنان غیر مسلمان نامحرم مىباشند و زن مسلمان باید خود را از ایشان بپوشاند.
2. اینکه مراد مطلق زنان است، خواه مسلمان یا غیر مسلمان.
3. اینکه مراد زنهایى است که در خانه هستند، مانند زنان خدمتکار. مفهوم این تفسیر این است که هر زنى به غیر از زنان داخل خانه به سایر زنان نامحرم است. این احتمال به کلى مردود است؛ زیرا یکى از مسلّمات و ضروریّات اسلام این است که زن به زن محرم است.
احتمال دوم نیز ضعیف است؛ زیرا در این احتمال نکتهاى براى اضافه نساء به ضمیر وجود ندارد، ولى طبق احتمال اوّل، نکته این اضافه این است که زنان کفّار بیگانه هستند و از خودشان نمىباشند.
حقیقت این است که احتمال اوّل، قوىترین احتمالات است و روایاتى هم بر طبق آن وارد شده که برهنه شدن زن مسلمان را در برابر زن یهودیه یا نصرانیه منع کرده است. در این روایات استناد شده است به اینکه زنان غیر مسلمان ممکن است زیبایى زنان مسلمان را براى شوهران یا برادران خود توصیف کنند.
باید توجّه داشت که در اینجا مسئلهاى وجود دارد و آن این است که براى هیچ زن مسلمان جایز نیست که محاسن، یعنى زیبایىهاى زن دیگر را براى شوهر خود توصیف کند. وجود این تکلیف، عفّت زنان مسلمان را در برابر یکدیگر تأمین مىکند، ولى در مورد زنان غیر مسلمان اطمینان نیست. ممکن است آنها براى مردان خود از وضع زنان مسلمان سخن بگویند. بنابراین به زنان مسلمان دستور داده شده است که خود را از ایشان بپوشانند.
ب. اَو ما ملکت ایمانهن. ظاهر این جمله مفهوم وسیعى دارد و نشان مىدهد که زن مىتواند بدون حجاب در برابر برده خود ظاهر شود؛ ولى در بعضى از روایات اسلامى تصریح شده است که منظور ظاهر شدن در برابر کنیزان است، هر چند غیر مسلمان باشند و غلامان را شامل نمىشود. در حدیثى از امام على علیهالسلام مىخوانیم که فرمودند:
لا ینظر العبد الى شعر مولاته؛ «غلام نباید به موى زنى که مولاى او است، نگاه کند.»
از بعضى روایات دیگر تعمیم استفاده مىشود؛ امّا مسلماً خلاف احتیاط است.(20)
ج. اَو التّابعین غیر اولى الاربه. مرحوم طبرسى در اینباره مىگوید:
همچنین لازم نیست زنان در برابر مردانى که تابعند و نیازى به زن ندارند، خود را بپوشند. برخى گویند: مقصود مرد ابلهى است که جیرهخوار زن باشد و به زن توجّهى نداشته باشد. از امام صادق(ع) هم همینطور روایت شده است.
برخى گویند: مقصود آدمهاى عقیمى است که تمایل جنسى در وجودشان نیست.
برخى گویند: مراد اخته و خواجه است. برخى گویند مقصود پیرمرد است. برخى گویند: مقصود غلام صغیر است. به هر حال آیه شریفه مردى را بیان مىکند که به علّتى تمایل به زن ندارد و همه چیز برایش یکسان است.(21)
د. اَو الطّفل الّذین لم یظهروا على عورات النساء.
این قسمت را نیز دو جور مىتوان تفسیر کرد: کلمه "لم یظهروا" از مادّه ظهور است و با کلمه "على" متعدى شده است. ممکن است ترکیب این دو کلمه مفهوم "اطّلاع" را بدهد. پس معنى چنین مىشود: کودکانى که بر امور نهانى زنان آگاه نیستند. و ممکن است مفهوم "غلبه و قدرت" را بدهد. پس معنى چنین مىشود: کودکانى که بر استفاده از امور نهانى زنان توانایى ندارند.
طبق احتمال اوّل، مراد بچههاى غیر ممیز است که قدرت تشخیص اینگونه مطالب را ندارند؛ یعنى غیر بالغ مىباشند؛ هر چند ممیّزند. طبق احتمال دوم اطفالى که همه چیز مىفهمند و نزدیک به حد بلوغ مىباشند؛ ولى بالغ نمىباشند جزء استثناها هستند. فتواى فقها نیز بر طبق تفسیر است.
از مطالب سؤالانگیز اینکه در آیه فوق ضمن بیان محارم، به هیچ وجه سخنى از عمو و دایى در میان نیست، با اینکه به طور مسلّم محرمند و حجاب در برابر آنها لازم نمىباشد.
ممکن است علّت آن باشد که قرآن مىخواهد نهایت فصاحت و بلاغت را در بیان مطالب به کار گیرد و حتّى یک کلمه اضافى نیز نگوید. از آنجا که استثناى پسر برادر و پسر خواهر، نشان مىدهد که عمه و خاله انسان نسبت به او محرمند، روشن مىشود که عمو و دایى یک زن نیز بر او محرم مىباشند و به تعبیر روشنتر، محرمیّت دوجانبه است. هنگامى که از یک سو فرزندان خواهر و برادر انسان بر او محرم شدند، طبیعى است که از سوى دیگر و در طرف مقابل عمو و دایى نیز محرماند.
هر زنى در فطرت و سرشتش، زیباپسندى و آراستهگرى نهفته است. از طرف دیگر اسلام دین فطرت است و چنین دینى، باید احساسات و عواطف مردم را که مخلوق همان خدایند، در نظر بگیرد و راهنمایى کند.
از نظر اسلام براى زن مستحب است که همواره داراى زینت باشد و براى شوهرش جاذبه داشته باشد نه دافعه.
پوشش زن یکى از بهترین وسایل صیانت او و عدم تعرّض دیگران به او مىباشد. از دیدگاه اسلام حجاب حافظ شخصیّت، کیان و ارزش و اعتبار زن است. در وى آرامش و سکون ایجاد مىکند و او را از تعرّض و هرج و مرج باز مىدارد؛ موجب مىشود که او محورى براى کانون گرم یک خانواده باشد، نه معرّضى براى تعرض هر بوالهوس و هرزه.
متفکّر شهید و بزرگوار مرحوم مطهرى مىنویسد:
حقیقت امر این است که در مسأله پوشش- و به اصطلاح عصر اخیر، حجاب- سخن در این نیست که آیا زن خوب است پوشیده در اجتماع ظاهر شود یا عریان؟ روح سخن این است که آیا زن و تمتّعات مرد از زن باید رایگان باشد؟ آیا مرد باید حق داشته باشد که از هر زنى در هر محفلى حداکثر تمتّعات را ببرد یا نه؟ اسلام که به روح مسائل مىنگرد جواب مىدهد: خیر. مردان فقط در محیط خانوادگى و در کادر قانون ازدواج و همراه با یک سلسله تعهّدات سنگین مىتوانند از زنان به عنوان همسران قانونى کامجویى کنند، امّا در محیط اجتماع استفاده از زنان بیگانه ممنوع است. و زنان نیز از اینکه مردان را در خارج از کانون خانوادگى کامیاب سازند، به هر صورت و به هر شکل ممنوع مىباشند.(22)
در چند جاى قرآن مجید، خداوند متعال زنان را امر به حجاب فرمودهاند. از جمله در آیه سىویکم سوره نور آمده است: وَ لیضربنَّ بخمرهن على جیوبهن...؛ «آنها باید خمارهاى خود را بر سینههاى خود بیفکنند.»
راغب مىگوید:
«اصل خمر پوشاندن چیزى است و به هر چیزى که با آن و به وسیله آن پوشانده مىشود، خمار گویند، ولى خمار در سخنان معمولى اسمى است براى روپوشى که زنان سر خود را با آن مىپوشانند. جمع آن خمر است.(23)»
علاّمه طباطبایى در تفسیر این جمله مىنویسد:
«کلمه خُمُر به دو ضمه، جمع خمار است و خمار آن جامه است که زن سر خود را با آن مىپیچد و زاید آن را به سینهاش آویزان مىکند، و کلمه جیوب جمع جیب (به ضم جیم و سکون یاء) معنایش معروف است، و مراد از جیوب سینهها است، و معنا این است که به زنان دستور بده تا اطراف مقنعهها را به روى سینههاى خود انداخته آن را بپوشانند.(24)»
آیات اصلى مربوط به پوشش در سوره نور آمده است. البته آیاتى چند هم در سوره "احزاب" است که برخى از آنها درباره حفظ حریم عفاف است. در آیه پنجاهونهم سوره احزاب آمده است. یا ایّها النَّبى قُل لِأزواجِکَ و بناتِک و نِساءِ المؤمِنینَ یُدنینَ علیهِنَّ من جلابیبِهِنَّ ذلک ادنى اَنْ یُعْرَفْنَ فلا یُؤْذَیْنَ وَ کانَ اللّهُ غفوراً رحیماً؛ «اى پیامبر، به همسران و دخترانت و زنان مؤمنان بگو جلبابهاى خود را بر خویش فرو افکنند. این کار براى اینکه شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند، بهتر است و خداوند همواره غفور و رحیم است.»
در "تفسیر على بن ابراهیم" در شأن نزول این آیه آمده است: آن ایّام زنان مسلمان به مسجد مىرفتند و پشت سر پیامبر صلىاللهعلیهوآله نماز مىگزاردند. هنگام شب موقعى که براى نماز مغرب و عشاء مىرفتند، بعضى از جوانان هرزه و اوباش بر سر راه آنها مىنشستند و با مزاح و سخنان ناروا آنها را آزار مىدادند و مزاحم آنها مىشدند. آیه فوق نازل شد و به آنها دستور داد حجاب خود را به طور کامل رعایت کنند تا بهخوبى شناخته شوند و کسى بهانه مزاحمت پیدا نکند.(25)
این آیه دو مطلب را گوشزد مىکند: نخست اینکه جلباب چیست؟ و نزدیک کردن آن یعنى چه؟ دیگر اینکه آنچه به عنوان علّت و فایده این دستور ذکر شده، این است که شناخته شوند و مورد آزار واقع نشوند.
در این که جلباب چه نوع لباسى را مىگویند، کلمات مفسّرین و اهل لغت مختلف است و به دست آوردن معناى صحیح کلمه دشوار مىباشد. معناى مختلفى که براى جلباب ذکر شده به این شرح است: در المنجد مىنویسد: جلباب پیراهن یا لباس گشاد است.
در مفردات راغب آمده است: "جلباب یعنى پیراهن و روسرى".
قاموس مىگوید: "جلباب عبارت است از پیراهن و یک جامه گشاد و بزرگ؛ کوچکتر از ملحفه و یا خود ملحفه (چادر مانند) که زن به وسیله آن تمام جامههاى خویش را مىپوشد، یا چارقد".
در لسان العرب مىنویسد: «جلباب جامهاى است که از چارقدر بزرگتر و از عبا کوچکتر. زن بهوسیله آن سر و سینه خود را مىپوشاند.(26)»
مرحوم طبرسى(ره) در قسمت شرح لغت مىنویسد: «جلباب مقنعه و روسرى زن است که سر و صورت او را مىپوشاند؛ وقتى که براى حاجتى بیرون مىرود.» آن گاه در ضمن تفسیر آیه مىگوید:
«اى پیامبر، به همسران و دخترانت و زنان مؤمن بگو، پس بپوشانند موضع گردن و سینه خود را با روپوشى که زنها بر سر مىاندازند.»
ابن عبّاس و مجاهد گویند: جلباب مقنعه و روسرى زن است؛ یعنى با آن بپوشند سر و گردنشان را هر گاه براى حاجتى بیرون روند، به خلاف کنیزهایى که با سر و گردن باز بیرون مىروند.
علامه طباطبایى در اینباره چنین گفته است:
«کلمه جلابیب جمع جلباب است، و آن جامهاى است که یا سرتاسرى است و تمامى بدنش را مىپوشاند، و یا روسرى مخصوص است که صورت و سرش را ساتر مىشود، و منظور از جلمه یدنین علیهن من جلابیبهن این است که آن طورى بپوشند که زیر گلو و سینههایشان در انظار ناظرین پیدا نباشد.(27)»
چنانکه ملاحظه شد، معنى جلباب از نظر مفسّران چندان روشن نیست. آنچه صحیحتر به نظر مىرسد این است که در اصل لغت، کلمه جلباب شامل هر جامه وسیع مىشده است، ولى غالباً در مورد روسرىهایى که از چارقد بزرگتر و از ردا کوچکتر بوده است، به کار مىرفته است. ضمناً معلوم مىشود که دو نوع روسرى براى زنان معمول بوده است: یک نوع روسرىهاى کوچک که آنها را خمار یا مقنعه مىنامیدهاند و معمولاً در داخل خانه از آنها استفاده مىکردهاند؛ نوع دیگر روسرىهاى بزرگ که مخصوص خارج منزل بوده است.
در تفسیر نمونه آمده است: «منظور از "یدنین" این است که زنان "جلباب" را به بدن خویش نزدیک سازند تا درست آنها را محفوظ دارد، نه اینکه آن را آزاد بگذارند، به طورى که گاهى کنار رود و بدن آشکار گردد، و به تعبیر ساده خودمان، لباس خود را جمع و جور کنند.»
امّا اینکه بعضى خواستهاند از این جمله استفاده کنند که صورت را نیز باید پوشانید، هیچ دلالتى بر این معنى ندارد و کمتر کسى از مفسّران پوشاندن صورت را در مفهوم آیه داخل دانسته است.
به هر حال از این آیه استفاده مىشود که حکم "حجاب و پوشش" براى آزادى زنان قبل از این زمان نازل شده بود؛ ولى بعضى از روى سادهاندیشى مراقب آن نبودند. آیه فوق تأکید مىکند که در رعایت آن دقیق باشند.(28)
امّا مطلب دوم یعنى بحث در علّتى که براى این دستور ذکر شده است، در این زمینه دو نظر وجود دارد: گروهى از مفسّرین گفتهاند: «در آن زمان معمول بوده است که کنیزان بدون پوشیدن سر و گردن از منزل بیرون مىآمدند، و از آنجا که از نظر اخلاقى وضع خوبى نداشتند، گاهى بعضى از جوانان هرزه مزاحم آنها مىشدند، در اینجا به زنان آزاد مسلمان دستور مىدهد که حجاب اسلامى را کاملاً رعایت کنند تا از کنیزان شناخته شوند و بهانهاى براى مزاحمت به دست هرزگان ندهند.
بدیهى است مفهوم این سخن آن نیست که اوباش حق داشتند مزاحم کنیزان شوند، بلکه منظور این است که بهانه را از دست افراد فاسد بگیرند.
احتمال دوم اینکه: زنان مسلمان در پوشیدن حجاب سهلانگار و بىاعتنا نباشند مثل بعضى از زنان بىبندوبار که در عین داشتن حجاب آنچنان بىپروا و لاابالى هستند که غالباً قسمتهایى از بدنهاى آنان نمایان است و همین، توجّه افراد هرزه را به آنها جلب مىکند.(29)
از آنجا که نزول این حکم جمعى از زنان با ایمان را نسبت به گذشته پریشان مىساخت، در پایان آیه مىافزاید: وَ کان اللّهُ غَفُوراً رحیما؛ «خداوند همواره غفور و رحیم است.» هرگاه از شما تاکنون در این امر کوتاهى شده، چون بر اثر جهل و نادانى بوده است، خداوند شما را خواهد بخشید. توبه کنید و به سوى او باز گردید، و وظیفه پوشش را به خوبى انجام دهید.(30)
آیه دیگرى که در رابطه با حجاب مطرح مىشود، آیه پنجاهوسوم سوره "احزاب" است. در این آیه، کلمه حجاب ذکر شده است. در کلمات قدما هر جا سخن از آیه حجاب است، مقصود همین آیه است. در بخشى از این آیه آمده است:....وَ اِذا سالتُمُوهُنَّ متاعاً فَاسئَلوهُنَّ مِنْ وراءِ حجابٍ ذلکُم اَطهُر لقلوبِکُم و قلوبِهِنَّ...؛ «...هنگامى که چیزى از وسایل زندگى [به عنوان عاریت] از آنها [همسران پیامبر] مىخواهید، از پشت پرده بخواهید، این کار دلهاى شما و آنها را پاکتر مىدارد....»
علامه طباطبایى درباره این جمله، چنین آورده است:
ضمیر "هن" به همسران رسول خدا صلىاللهعلیهوآله برمىگردد، و درخواست متاع از ایشان کنایه است از اینکه مردم با ایشان درباره حوایجى که دارند، سؤال کنند. و معنایش این است که اگر به خاطر حاجتى که برایتان پیش آمده، ناگزیر شدید با یکى از همسران آن جناب، صحبتى بکنید، از پس پرده صحبت کنید: ذلکم اَطهر لقُلُوبِکُم وَ قُلُوبهن. این جمله مصلحت حکم نامبرده را بیان مىکند، و مىفرماید براى اینکه وقتى از پشت پرده با ایشان صحبت کنید، دلهایتان دچار وسوسه نمىشود، و در نتیجه دلهایتان را پاکتر نگه مىدارد.(31)
در تفسیر نمونه چنین آمده است: «این امر در میان اعراب و بسیارى مردم دیگر معمول بوده و هست که به هنگام نیاز به بعضى از وسایل زندگى، موقتاً از همسایه به عاریت مىگیرند. خانه پیامبر صلىاللهعلیهوآله نیز از این قانون مستثنا نبوده، و گاه و بیگاه مىآمدند و چیزى از همسران پیامبر صلىاللهعلیهوآله به عاریت مىخواستند. روشن است که قرار گرفتن همسران پیامبر در معرض دید مردم -هر چند با حجاب اسلامى باشند- کار خوبى نبود، لذا دستور داده شده که از پشت پرده یا پشت در بگیرند.(32)»
منظور از "حجاب" در این آیه، پوشش زنان نیست، بلکه حکمى اضافه بر آن است که مخصوص همسران پیامبر صلىاللهعلیهوآله بوده است و آن اینکه مردم موظف بودند به خاطر شرایط خاص همسران پیامبر صلىاللهعلیهوآله هرگاه مىخواهند چیزى از آنان بگیرند، از پشت پرده باشد، و آنها حتّى با پوشش اسلامى در برابر مردم در اینگونه موارد ظاهر نشوند. البتّه
این حکم درباره زنان دیگر وارد نشده، و در آنها تنها رعایت پوشش کافى است.
شاهد این سخن اینکه کلمه "حجاب" هر چند در استعمالهاى روزمره به معنى پوشش زن به کار مىرود، ولى نه در لغت چنین مفهومى دارد و نه در تعبیرات فقهاى ما.
"حجاب" در لغت به معنى چیزى است که در میان دو شىء حایل مىشود.
در قرآن مجید نیز این کلمه همهجا به معنى پرده یا حایل به کار رفته است؛ مانند آیه سىودوم از سوره ص حتّى تورات بالحِجابِ؛ «تا موقعى که خورشید در پشت پرده افق پنهان شد.» در کلمات فقها از قدیمترین ایّام تاکنون نیز در مورد پوشش زنان معمولاً کلمه "ستر" به کار رفته، و در روایات اسلامى نیز همین تعبیر یا شبیه آن وارد شده است، و به کار رفتن کلمه "حجاب" در پوشش زنان، اصطلاحى است که بیشتر در عصر ما پیدا شده و اگر در تواریخ و روایات پیدا شود، بسیار کم است.
بنابراین اسلام به زنان مسلمان دستور پردهنشینى نداده، و تعبیر "پردگیان" در مورد زنان و تعبیراتى شبیه به این، جنبه اسلامى ندارد. آنچه درباره زن مسلمان لازم است، داشتن همان پوشش اسلامى است؛ ولى زنان پیامبر صلىاللهعلیهوآله به خاطر وجود دشمنان فراوان و عیبجویان مغرض، چون ممکن بود در معرض تهمتها قرار گیرند و دستاویزى به دست سیاهدلان بیفتد، این دستور خاص به آنها داده شد و یا به تعبیر دیگر به مردم داده شده که به هنگام تقاضاى چیزى از آنها، با آنها از پشت پرده تقاضاى خود را مطرح کنند. استاد مطهرى نیز پس از بیان معنى کلمه حجاب چنین مىنویسید:
«استعمال کلمه حجاب در مورد پوشش زن یک اصطلاح نسبتاً جدید است. در قدیم و مخصوصاً در اصطلاح فقها کلمه "ستر" که به معنى پوشش است به کار رفته است. فقهاء چه در کتاب الصّلوة و چه در کتاب النّکاح که متعرّض این مطلب شدهاند، کلمه ستر را به کار بردهاند، نه کلمه حجاب را.»(33)
بهتر این بود که این کلمه عوض نمىشد و ما همیشه همان کلمه "پوشش" را به کار مىبردیم؛ زیرا چنانکه گفتیم معنى شایع لغت حجاب، پرده است. همین امر موجب شده که عدّه زیادى گمان کنند که اسلام خواسته است زن همیشه پشت پرده و در خانه محبوس باشد و بیرون نرود.
وظیفه پوشش که اسلام براى زنان مقرر کرده است، بدین معنى نیست که از خانه بیرون نروند. زندانى کردن و حبس زن در اسلام مطرح نیست. در برخى از کشورهاى قدیم، مثل ایران قدیم و هند، چنین چیزهایى وجود داشته است؛ ولى در اسلام وجود ندارد.
پوشش زن در اسلام این است که زن در معاشرت خود با مردان، بدن خود را بپوشاند و به جلوهگرى و خودنمایى نپردازد. آیات مربوط، همین معنى را ذکر مىکند و فتواى فقها هم مؤیّد همین مطلب است. آیاتى که در اینباره هست، چه در سوره مبارکه نور و چه در سوره مبارکه احزاب، حدود پوشش و تماسهاى زن و مرد را ذکر کرده است؛ بدون آنکه کلمه حجاب را به کار برده باشد.
در سوره نور آیه 60، استثنایى درباره مسأله پوشش بیان شده است؛ که طىّ آن، زنان پیر و سالخورده را از حکم حجاب مستثنى شدهاند. مرحوم طبرسى در اینباره چنین گفته است: «زنان پیرى که بازنشسته شده و در معرض زناشویى نیستند و کسى به آنها رغبت ندارد، مىتوانند روسرى خود را بردارند.(34)»
همانگونه که قبلاً گفته شد، حرکات و سکنات انسان، همیشه معنادار است. استاد مطهرى مىگوید:
«گاهى وضع لباس، راه رفتن و سخن گفتن زن، معنىدار است و به زبان بىزبانى مىگوید دلت را به من بده، در آرزوى من باش، مرا تعقیب کن.... گاهى برعکس با بىزبانى مىگوید دست تعرّض از این حریم کوتاه است.(35)»
اسلام زنان را از انجام اینگونه حرکات که موجب تحریک و تهییج مردان مىشود، شدیداً نهى کرده است. در بخشى از آیه سىویکم سوره نور آمده است:
و لا یَضْرِبْنَ بأرجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ ما یُخفینَ من زینتِهِنَّ؛ «زنان به هنگام راه رفتن پاهاى خود را به زمین نزنند تا زینت پنهانشان دانسته شود. [و صداى خلخالى که بر پا دارند به گوش رسد.]»
مرحوم طبرسى در تفسیر این جمله گفته است:
«قبلا زنها پاها را به زمین مىزدند که صداى خلخال آنها شنیده شود. قرآنکریم آنها را از این کار نهى کرد. برخى گویند مقصود این است که پاها را در موقع راه رفتن طورى حرکت ندهند که خلخال آنها آشکار گردد یا صداى خلخال آنها شنیده شود.(36)»
آرى زنان مؤمن در رعایت عفّت و دورى از امورى که آتش شهوت را در دل مردان شعلهور مىسازد و ممکن است منتهى به انحراف از جادّه عفّت شود، آنچنان باید دقیق و سختگیر باشند که حتّى از رساندن صداى خلخالى که در پاى دارند، به گوش مردان بیگانه خوددارى کنند، و این گواه باریکبینى اسلام در این زمینه است.(37)
نرم سخن گفتن زن گاهى از بىحجابى و بىپردگى اغوا کنندهتر است و از این جهت خداوند متعال همسران پیامبر اکرم را از آن نهى کرده و به طریق اولى دیگران را. خداوند متعالى در قرآن کریم مىفرماید:
فَلا تخضعن بالقول فیطمع الذى فى قلبه مرض و قلن قولا معروفاً؛ «هوسانگیز سخن نگویید که بیماردلان در شما طمع کنند و سخن شایسته بگویید.»
علاّمه طباطبایى در تفسیر این قسمت چنین گفته است:
«در این جمله ایشان را از خضوع در کلام نهى مىکند و خضوع در کلام به معناى این است که در برابر مردان آهنگ سخن گفتن را نازک و لطیف کنند تا دل او را دچار ریبه و خیالهاى شیطانى نموده و شهوتش را برانگیزند و در نتیجه آن مردى که دلش بیمار است، به طمع بیفتد و منظور از بیمارى دل، نداشتن نیروى ایمان است؛ آن نیرویى که آدمى را از میل به سوى شهوات باز مىدارد و سپس مىگوید «و قُلن قولا معروفاً» یعنى سخن معمول و مستقیم بگویید؛ سخنى که شرع و عرف اسلامى «نه هر عرفى» آن را پسندیده دارد و آن سخن است که تنها مدول خود را برساند نه اینکه کرشمه و ناز را بر آن اضافه کنى تا شنونده علاوه بر درک مدلول آن دچار ریبه هم بشود.(38)»
دستورى که در رابطه با عفت در این آیه آمده است، اشاره به یک نکته باریک مىکند و آن اینکه به هنگام سخن گفتن، جدّى و خشک و معمولى باشید؛ نه همچون زنان کم شخصیت که سعى دارند با تعبیرات تحریک کننده که گاه تؤام با ادا و اطوار مخصوصى است، افراد شهوتران را به فکر گناه مىافکند.
تعبیر اَلَّذى فى قَلبه مرض «کسى که در دل او بیمارى است» تعبیر بسیار گویا و رسایى است از این حقیقت که غریزه جنسى در حدّ تعادل و مشروع عین سلامت است، امّا هنگامى که از این حد بگذرد، نوعى بیمارى خواهد بود؛ تا آنجا که گاه به سر حدّ جنون مىرسد که از آن تعبیر به جنون جنسى مىکنند و امروز دانشمندان انواع و اقسامى از این بیمارى روانى را که بر اثر طغیان این غریزه و تن در دادن به انواع آلودگىهاى جنسى در محیطهاى کثیف به وجود مىآید، در کتب خود شرح دادهاند.
در پایان آیه مىگوید: و قلن قولا معروفا؛ «شما باید به صورت شایستهاى که مورد رضاى خدا و پیامبران و توأم با حق و عدالت باشد، سخن بگویید.»
در حقیقت جمله لا تخضعن بالقول، اشاره به کیفیّت سخن گفتن دارد و جمله قلن قولاً مَعروفاً اشاره به محتواى سخن.
البته "قول معروف" معنى وسیع و گستردهاى دارد که علاوه بر آنچه گفته شد، هرگونه گفتار باطل و بیهوده و گناه آلوده و مخالف حق را نفى مىکند. ضمناً جمله اخیر مىتواند توضیحى براى جمله نخست باشد: مبادا کسى تصوّر کند باید برخورد زنان پیامبر با مردان بیگانه موذیانه و دور از ادب باشد، بلکه باید برخورد شایسته و مؤدبانه و در عین حال بدون هیچگونه جنبههاى تحریکآمیز باشد.(39) زیرا نرمگویى که باعث اغواء و طمع مرد مىشود، حجابى است که مربوط به چشم نیست، بلکه مربوط به گوش است.
در آیه بعد نیز باز دستورى در زمینه رعایت عفّت آمده است:
و قرن فى بیوتکن و لا تبرجن تبرّج الجاهلیة الاولى...؛(40) «و در خانههاى خود بمانید و همچون جاهلیّت نخستین [در میان مردم] ظاهر نشوید....»
مرحوم طبرسى این چنین گفته است:
و قرن فى بیوتکن، «و در خانههاى خود آرام بگیرید» امر فرمود ایشان را به استقرار در منازلشان و مقصود ثابت بودن شما در منازلتان و ملزم به سکونت در آن بودن و اگر از ماده «وَقَرَ ـ یَقِرُ» باشد، پس معنایش این است که اهل وقار و سکینه و خلاصه اینکه سنگین باشید و مانند برخى سبک نشوید و از خانه خود بیرون نزنید.
و لا تبرجن تبرج الجاهلیة الاولى، یعنى بیرون نیایید بنا بر عادت زنان جاهلیت نخستین و ظاهر نسازید زر و زیور خود را چنانکه زنان جاهلیّت مىکردند.
در تفسیر نمونه آمده است: «بدون شک این یک حکم عام است و تکیه آیات بر زنان پیامبر صلىاللهعلیهوآله براى تأکید بیشتر است. درست مثل اینکه به شخص دانشمندى بگوییم تو که دانشمندى دروغ مگو؛ مفهومش این نیست که دروغ گفتن براى دیگران مجاز است، بلکه منظور این است که یک مرد عالم، باید به صورت مؤکّدتر و جدّىتر، از این کار پرهیز کند.»
طبیعىترین راه براى مبارزه با مفاسد اخلاقى و انحرافات ناموسى و خانوادگى، ازدواج است. ازدواج در حفظ پاکدامنى و دیندارى تأثیر بسیارى دارد. هرگاه یکى از اصحاب و یاران رسول خدا زن مىگرفت، حضرت مىفرمود: «دینش کامل شد.» و نیز مىفرمود: «هر کس مىخواهد پاک و پاکیزه و بدون گناه خدا را ملاقات کند، به وسیله ازدواج عفّت و پاکدامنى خود را حفظ نماید.(41)»
خداوند وجود همسر را آیه و نشانه خودش بیان مىکند و پیامبر اکرم، خانواده را اصیلترین نهاد اجتماعى معرّفى نموده است؛ به طورى که مىفرماید: ما بَنى فى الاسلام احبّ اِلى اللّه عَزّوَجلّ من التّزویجِ؛ «در اسلام نهادى در نزد خداوند محبوبتر از ازدواج بنا نشده است.» از دیدگاه اسلام هر کس ازدواج مىکند، نیمى از دینش حفظ شده و از سوى دیگر اکثر اهل آتش افراد مجرّد هستند. معلوم مىشود که غریزه شهوت تا چه اندازه انسان را به گناه مىکشاند و انسان را در پرتگاه سقوط قرار مىدهد. یکى از سنن عالیه رسول اکرم و ائمّه هدى پرداخت مخارج ازدواج برخى از افراد بوده است.
در قرآن کریم نیز به ازدواج ساده و آسان و بىریا و بىتکلّف که یکى از مهمترین طرق مبارزه با فحشاء مىباشد، توصیه شده است؛ زیرا این نکته مسلّم است که براى برچیدن بساط گناه باید از طریق اشباع صحیح و مشروع غرایز وارد شد.
خداوند متعال در قرآن مىفرماید:
و انکحوا الأیامى منکم و الصّالحینَ من عبادکم و آمائِکم اِنْ یکونوا فقراءَ یغنهِمُ اللّهُ من فضله و اللّه واسعٌ علیمٌ؛(42)
«مردان و زنان را همسر دهید و همچنین غلامان و کنیزان صالح و درستکارتان را اگر فقیر و تنگدست باشند. خداوند آنان را از فضل خود بىنیاز مىسازد خداوند واسع و آگاه است.»
مرحوم طبرسى در تفسیر آیه چنین گفته است:
اکنون خداوند بندگان خود را مأمور به ازدواج مىکند تا از زنا بىنیاز شوند و مىفرماید: اى مردم مؤمن، زنان و مردان آزادى که همسر ندارند و غلامان و کنیزان پاکدامن یا با ایمان را همسر بدهید. این دستور استحبابى است نه وجوبى. از پیامبر خدا نقل شده است، هر کس آیین فطرى مرا دوست دارد، به سنت من گرایش پیدا کند و نکاح از سنّت من است.
سپس درباره افراد آزاد مىفرماید، اگر اینها گرفتار تنگدستى هستند، خداوند پس از ازدواج بىنیازشان مىکند. فضل خداوند بسیار و به حال و مصلحت ایشان آگاه است و بر وفق مصلحت با آنها رفتار مىکند.(43)
در تفسیر نمونه مىخوانیم:
«ایامى» جمع «ایم» بر وزن قیم، در اصل به معنى زنى است که شوهر ندارد. سپس به مردى که همسر ندارد نیز گفته شده است و به این ترتیب تمام زنان و مردان مجرّد در مفهوم این آیه داخلند؛ خواه بکر باشند یا بیوه.
تعبیر «انکحوا» (آنها را همسر دهید) با اینکه ازدواج یک امر اختیارى و بسته به میل طرفین است، مفهومش این است که مقدّمات ازدواج آنها را فراهم سازید از طریق کمکهاى مالى و تشویق به مسأله ازدواج و بالاخره پا در میانى براى حلّ مشکلاتى که معمولاً در این موارد بدون وساطت دیگران انجامپذیر نیست. خلاصه مفهوم آیه به قدرى وسیع است که هرگونه قدمى و سخنى و تلاشى در این راه را شامل مىشود.
بدون شک اصل تعاون اسلامى ایجاب مىکند که مسلمانان در همه زمینهها به یکدیگر کمک کنند، ولى تصریح به این امر در موارد ازدواج دلیل بر اهمّیّت ویژه آن است.
آنجا که یک عذر تقریباً عمومى و بهانه همگانى براى فرار از زیر بار ازدواج و تشکیل خانواده مسأله فقر و نداشتن امکانات مالى است، قرآن به پاسخ آن پرداخته و مىفرماید از فقر و تنگدستى آنها نگران نباشد و در ازدواجشان بکوشید چرا که اگر فقیر و تنگدست باشند، خداوند آنها را از فضل خود بىنیاز مىسازد.(44)
ولى از آنجا که گاه با تمام تلاش و کوشش که خود انسان و دیگران مىکند، وسیله ازدواج فراهم نمىگردد و خواه و ناخواه انسان مجبور است مدّتى را با محرومیّت بگذارند، مبادا کسانى که در این مرحله قرار دارند، گمان کنند که آلودگى جنسى براى آنها مجاز است و ضرورت چنین ایجاب مىکند؛ لذا بلافاصله در آیه بعد دستور پارسایى را هر چند مشکل باشد، به آنها داده، مىگوید: وَلیستعفف الَّذینَ لا یجدونَ نکاحاً حتّى یغنیهم اللّه مِن فضله...؛ «و آنها که وسیله ازدواج ندارند، باید عفت پیشه کنند تا خداوند آنان را به فضلش بىنیاز سازد.»
از نظر اسلام ازدواج عامل حفظ عفّت افراد است و در واقع یکى از اهداف عالى ازدواج، حفظ عفّت است. خداوند در این زمینه از واژه لباس استفاده کرده است و مىفرماید: اُحِلّ لَکُم لَیلَة الصَّیام الرّفثُ الى نسائکم هُنَّ لباسٌ لَکُمْ وَ اَنْتُمْ لباسٌ لهنّ عَلِمَ اللّه أنّکم کنتم تختاتونَ انفسکم فتابَ علیکم و عَفا عنکم فالانَ باشِرُوهُنَّ و ابتَغُوا ما کتب اللّهُ لکم...؛(45) «براى شما در شبهاى ماه رمضان مباشرت با زنان خود حلال شد که آنها جامه ستر و عفاف شما و شما نیز لباس عفّت آنها هستید و خدا چون دانست که شما در کار مباشرت زنان و به نافرمانى نفس، خود را در ورطه گناه مىافکنید، از حکم حرمت [در شبهاى رمضان] درگذشت و گناه شما را بخشید. از اکنون رواست در شب رمضان با زنهاى خود مباشرت کنید و آنچه را خدا بر شما مقرّر داشته طلب نمایید...»
گویند پیش از تحلیل این آیه، آمیزش با همسران در شبهاى ماه رمضان حرام بوده و چون گروهى از جوانان مسلمان- که قدرت کنترل خویشتن را نداشتند- شبهاى ماه رمضان با همسران خود آمیزش مىنمودند، این آیه نازل شد.(46)
هَن لباسَ لَکُم و اَنتُم لباس لَهَن، استعاره براى تمثیل آمیزش و رابطه زن و مرد است. زن و مرد براى یکدیگر لباس وقار و عفاف و ساترند. آن پرده وقارى که از آمیزش مشروع زن و مرد بر چهره ظاهر و درونى انگیزههاى حیوانى و طغیان شهوت کشیده مىشود، حافظ رسوایى و پرده درى و سبکسرى است. پس آمیزش محدود به شبهاى محدود ماه رمضان به خصوص براى جوانان در حال بحران، خود نگهبان عفّت و هوا و همان مت روزه است
این معنى نیازى به توضیح ندارد که لباس پوشاننده و ساتر است و آن در بعد حسى حفظ و پوشاندن بخشهایى از اندام است که آشکار بودن آنها با شأن انسانى سازگار نمىباشد. ساتر محسوب شدن زن نسبت به شوهر و بالعکس در باطن و بعد معنوى آن است که زشتىهاى هوا و هوس و طغیانهاى شهوت و میل جنسى به وسیله ازدواج پوشانده مىشود. پس ازدواج، انسان را از آلودگىها حفظ مىکند و باعث پاکى و پاکیزگى او مىگردد.
از جمله نکاتى که از این آیه برداشت مىشود، این است که اگر تجویز آمیزش باعث حفظ تقوا باشد، طبعا جلوگیرى از غرایز جنسى موجب بىتقوایى و فساد خواهد بود.
در شریعت مقدّسه اسلام هدف عالى از ازدواج تنها تسکین غریزه نیست. ازدواج همچون کشت باغى بارور و سایهدار است که انسان را در میان تلاطم این همه رویدادهاى زندگى آرامش مىبخشد. در قرآن کریم آمده است: و من ایاته اَن خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا الیها و جعل بینکم مودة و رحمة انّ فى ذلک لَآیاتٍ لقوم یتفکرون؛(47) «و از نشانههاى او اینکه همسرانى از جنس خود شما براى شما آفریده تا در کنار آنها آرامش یابید و در میانتان مودّت و رحمت قرار داد. در این، نشانههایى است براى گروهى که تفکّر مىکنند.
تجربه ممتد هم نشان داده است که سود بزرگ زناشوئى سکون و آرامش است. اگر همه نظم و نثر ادبا و فلاسفه جهان را درباره زن و ازدواج بررسى و خلاصهگیرى کنیم، بیانى عالىتر و وافىتر از بیان قرآن مجید نخواهیم یافت. عبارت لتسکنوا الیها، تجربههاى چندین هزار ساله بشر را نشان داده است.(48)
آفریدگار حکیم هر چیزى را که آفریده برایش قانونى معیّن کرده است و هر غریزهاى ر ا که در وجود انسان قرار داده، زمان مخصوصى براى بهرهبردارى از آن تعیین فرموده است. اگر بر خلاف قانون آفرینش عمل کنیم، بىگمان آسیب و انحراف دامنگیرمان خواهد شد.
قانون طبیعت این است که از سن شش سالگى تا زمان بلوغ، تمایل جنسى در حال اختفا و خاموشى باشد. اسلام برنامه تربیت را با قانون طبیعت همآهنگ کرده و هماهنگى قوانین تکوین و تشریع را مراعات نموده و با روشهاى عملى، موجبات اختفاى تمایل جنسى کودکان را فراهم آورده است.
خداوند متعال در قرآن کریم مىفرماید: یا اَیها الَّذین آمنوا لِیَستأْذِنْکُمُ الَّذین ملکتْ اَیمانُکُم و الَّذین لم یَبلُغُوا الحُلُم منکم ثلاثَ مراتٍ من قبل صلوةِ الفجرِ و حین تضعُونَ ثیابَکُم من الظهیرَة و من بعد صلوةِ العشاءِ ثلاثُ عوراتٍ لَکُم...(49)
«اى کسانى که ایمان آوردهاید باید بردگان شما و همچنین کودکانتان که به حدّ بلوغ نرسیدهاند، در سه وقت از شما اجازه بگیرند: قبل از نماز فجر، و در نیمروز هنگامى که لباسهاى [معمولى] خود را بیرون مىآورید، و بعد از نماز عشاء. این سه وقت خصوصى براى شما است...»
مرحوم طبرسى در تفسیر آیه چنین گفته است:
اى مردم مؤمن، غلامان و کنیزان و اطفال نابالغ خود را امر کنید که وقتى مىخواهند وارد اطاق خلوت شما شوند، از شما اذن بگیرند. برخى گفتهاند تنها غلامان باید اذن بگیرند نه کنیزان. از امام باقر علیهالسلام و امام صادق علیهالسلام نیز چنین روایت شده است. مقصود از کودک، بچّهاى است که عورت را تمیز مىدهد. جبائى گوید: اذن گرفتن در همه حال واجب است؛ مگر براى بردگان و کودکان که در سه وقت واجب است.
یکى پیش از نماز صبح؛ زیرا در این حال ممکن است انسان برهنه به خوابگاه رفته باشد یا اینکه به حالى باشد که نخواهد کسى او را ببیند. و دیگر به هنگام خواب نیمروز که لباس را از تن بیرون آوردهاید. و نیز بعد از نماز عشاء که مردم با همسر خود خلوت مىکنند. فرمان خدا این است که در این سه وقت که موقع خلوت و استراحت است کودکان و غلامان اجازه بگیرند. پس از تفصیل این سه وقت، اکنون درباره آن به طور اجمال مىفرماید: ثَلاثُ عورات لَکُم؛ این سه وقت براى شما عورتند. علّت اینکه وقت را عورت نامیده، این است که انسان در این اوقات لباس را از تن بیرون مىکند و عورتش ظاهر مىشود.
در تفسیر نمونه آمده است: بدیهى است این دستور متوجّه اولیاى اطفال است که آنها را وادار به انجام این برنامه کنند، چرا که آنها هنوز به حدّ بلوغ نرسیدهاند تا مشمول تکالیف الهى باشند، و به همین دلیل مخاطب در اینجا اولیاء هستند.
ضمناً اطلاق آیه هم شامل کودکان پسر و هم کودکان دختر مىشود، و کلمه "الذین" که براى جمع مذکر است، مانع از عمومیّت مفهوم آیه نیست، زیرا در بسیارى از موارد این تعبیر به عنوان تغلیب بر مجموع اطلاق مىگردد.
ذکر این نکته نیز لازم است که آیه از کودکانى سخن مىگوید که به حدّ تمیّز رسیدهاند و مسائل جنسى و عورت و غیر آن را تشخیص مىدهند؛ زیرا دستور اذن گرفتن خود دلیل بر این است که این اندازه مىفهمند که اذن گرفتن یعنى چه؛ و تعبیر به "ثلاث عورات" شاهد دیگرى بر این معنى است.
در آیه بعد حکم بالغان را بیان کرده مىگوید: و اذا بلغ الاطفال منکم الحُلُم فلیستاذنوا کَما استاذن الذین من قبلهم...(50)؛ «و هنگامى که اطفال شما به سن بلوغ رسیدند باید اجازه بگیرند، همانگونه که اشخاصى که پیش از آنها بودند اجازه مىگرفتند.»
واژه "حلم" (بر وزن "کتب") به معنى عقل آمده است و کنایه از بلوغ است که معمولاً با یک جهش عقلى و فکرى توأم است، و گاه گفتهاند "حلم" به معنى رؤیا و خواب دیدن است، و چون جوانان، مقارن بلوغ، صحنههایى در خواب مىبینند که سبب احتلام آنها مىشود، این واژه به عنوان کنایه در معنى بلوغ به کار رفته است.(51)
این حکم مخصوص به مکانى است که پدر و مادر در آنجا استراحت مىکنند وگرنه وارد شدن در اطاق عمومى، مخصوصاً به هنگامى که دیگران هم در آنجا حاضرند، و هیچگونه مانعى در کار نیست، اجازه گرفتن لزومى ندارد.
ذکر این نکته نیز لازم است که جمله کَما استأذن الَّذینَ مِن قبلهم، اشاره به بزرگسالان است که در همه حال به هنگام وارد شدن در اطاق موظّف به اجازه گرفتن از پدران و مادران بودند، در این آیه افرادى را که تازه به حد بلوغ رسیدهاند، هم ردیف بزرگسالان قرار داده که موظّف به استیذان بودند.(52)
براى ریشه کن ساختن یک مفسده اجتماعى مانند اعمال منافى عفّت، باید مجموعهاى ترتیب داد از آموزش فکرى و فرهنگى آمیخته با آداب اخلاقى و عاطفى، و همچنین آموزشهاى صحیح اسلامى و ایجاد یک محیط اجتماعى سالم، اجازه گرفتن فرزندان به هنگام ورود به خلوتگاه پدران و مادران، نشان مىدهد که اسلام از هیچ یک از ریزهکارىهاى مربوط به این مسأله غفلت نکرده است.
این یک نوع ادب اسلامى است هر چند متأسفانه امروز کمتر رعایت مىشود و با اینکه قرآن صریحاً آن را در آیات فوق بیان کرده است، در نوشتهها و سخنرانىها و بیان احکام نیز کمتر دیده مىشود، و معلوم نیست به چه دلیلى این حکم قطعى قرآن مورد غفلت و بىتوجّهى قرار گرفته!
گر چه ظاهر آیه وجوب رعایت این حکم است، حتّى اگر فرضاً آن را مستحب بدانیم، باز باید از آن سخن گفته شود، و جزئیات آن مورد بحث قرار گیرد.
بر خلاف آنچه بعضى از سادهاندیشان فکر مىکنند که کودکان سر از این مسائل در نمىآورند، ثابت شده است که کودکان روى این مسئله فوقالعاده حسّاسیّت دارند، و گاه مىشود سهلانگارى پدران و مادران و برخورد کودکان با منظرههایى که نمىبایست آن را ببینند، سرچشمه انحرافات اخلاقى و گاه بیمارىهاى روانى شده است.
افراد زیادى به اعتراف خودشان بر اثر بىتوجّهى پدران و مادران به این امر و مشاهده آنان در حال آمیزش جنسى یا مقدّمات آن به مرحلهاى از تحریک جنسى و عقده روانى یدهاند که عداوت شدید پدر و مادر، در سر حد قتل! در دل آنها پیدا شده و خود آنها نیز شاید تا مرز انتحار پیش رفتهاند.(53)
باید توجّه داشت که دوران بین شش تا دوازده سالگى از نظر غریزه جنسى دوران مخصوصى است. در این دوره غریزه جنسى مانند آتشى است که در زیر خاکستر پنهان است و در ایّام بلوغ آن خاکستر کنار مىرود و آتش زبانه مىکشد و از سوى دیگر برنامه طبیعت و قانون خلقت این است که تمایل جنسى در سنین بین شش تا دوازده سالگى باید در حال اختفاء باشد.
زمانى که انسان در شرایط محیطى نامساعد و تحریکآمیز قرار گیرد، خواستههایى در او ظاهر مىشود. شیطان این خواستههاى نفسانى را در نظرش زیبا و دلفریب جلوه مىدهد و به گونهاى پنهانى و مرموز از درون، فرد را به سوى ارتکاب و انجام عمل وسوسه مىکند.
شیطان براى انحراف از کششها و تمایلات غریزى استفاده کرده و فرد را به ارضاى نامشروع شهوات جنسى فرا مىخواند.(54)
یکى از این شرایط خلوت کردن زن و مرد بیگانه با یکدیگر است به گونهاى که کس دیگرى نتواند وارد آن مکان شود. دین اسلام خلوت با بیگانه را با احتمال و ترس وقوع در حرام تحریم نموده؛ هر چند مشغول عبادت شوند.
از پیغمبر اکرم مروى است که مَن کانَ یؤمن بِاللّهِ و الیَوم الاخر فَلا یبیت فى موضع یسمع نَفَس امرأة لَیست لَه بِمحرم؛ «کسى که ایمان به خدا و روز قیامت دارد، در جایى نمىماند که نفس آن بیگانه را مىشنود.(55)»
یکى از آفات پاکدامنى، عوامل محرّک فرهنگى و اجتماعى است که از طریق وارد نمودن عناصر محرّک در گرایشهاى انحرافى منجر به بروز انحرافات جنسى مىگردد.
از این رو باید همزمان با سلامت اخلاقى خانواده در ابعاد فرهنگى و اجتماعى نیز دقّت عمل وجود داشته باشد.
بهجا خواهد بود اگر همزمان با سالمسازى محیطهاى خانوادگى و آموزشى مسئولین مربوط در بهسازى اخلاقى محیط نیز اقدام نمایند تا نسلى که مدیریّت آینده کشور را در اختیار مىگیرد، بتواند با روحى قوى و سالم و ارادهاى اخلاقى به ایفاى مسئولیّت خویش بپردازد. در بعد فرهنگى وسایل ارتباط جمعى باید به گونهاى عمل کنند که زمینه تحریک و تمایلات نفسانى در مردم به وجود نیاید. هیچکس نمىتواند منکر غرایز جنسى بشود، لیکن به کار بستن دستورالعملهاى اسلام جهت جلوگیرى از تحریک شهوت بسیار سودمند است.
وقتى که چهره محیط اجتماعى سالم گردید، زمینه سرایت گناه نیز از بین خواهد رفت. به همین علّت اسلام در مورد گناه علنى، از خود واکنش شدیدى نشان مىدهد؛ زیرا اگر چهره اجتماع ناهنجار شود، قطعاً گناه نیز سرایت خواهد کرد.
روى همین اصل، در اسلام با هر کارى که جوّ جامعه را مسموم یا آلوده کند، شدیداً مبارزه شده است.
در قرآن کریم آمده است: ان الَّذین یحبون اَن تشیع الفاحشه فى الَّذین امنوا لهم عذاب الیم فى الدنیا و الاخرة و اللّه یعلم و انتم لا تعلمون(56)؛ «کسانى که دوست دارند زشتىها در میان مردم با ایمان شیوع یابد، عذاب دردناکى براى آنها در دنیا و آخرت است و خداوند مىداند و شما نمىدانید.»
تعبیر اشاعه فحشا در این آیه مفهوم وسیعى دارد که هرگونه نشر فساد و اشاعه زشتىها و قبایح و کمک به توسعه آن را شامل مىشود. البتّه کلمه فاحشه و فحشاء در قرآن مجید، غالباً در موارد انحرافات جنسى و آلودگىهاى ناموسى به کار رفته است؛ ولى از نظر مفهوم لغوى -چنانکه راغب در مفردات گوید- فحش و فحشا و فاحشه به معنى هرگونه رفتار و گفتارى است که زشتى آن بزرگ باشد و در قرآن مجید نیز گاهى در همین معنى وسیع استعمال شده است.(57)
باید توجّه داشت که عظمت گناه در نظر عامّه مردم و حفظ ظاهر جامعه از آلودگىها خود سدّ بزرگى در برابر فساد است. اشاعه فحشاء و نشر گناه و تجاهر به فسق، این سد را مىشکند، گناه را کوچک مىکند و آلودگى به آن را ساده مىنمایاند.
در حدیثى از پیامبر اسلام مىخوانیم: من اَذاع فاحِشَة کان کَمَبتدئها(58)؛ «کسى که زشتى را نشر دهد، همانند کسى است که آن را در آغاز انجام داده.»
ذکر این نکته نیز لازم است که اشاعه فحشاء اشکال مختلفى دارد:(59) گاه به این است که دروغ و تهمتى را دامن بزند و براى این و آن بازگو کند. گاه به این است که مراکزى که موجب فساد و نشر فحشاء است، به وجود آورد. گاه به این است که وسائل معصیّت در اختیار مردم بگذارند و یا آنها را به گناه تشویق کنند، و بالاخره گاه به این حاصل مىشود که پرده حیا را بدرند و مرتکب گناه در ملأ عام شوند.
یک نکته بسیار مهم که در آیه مذکور وجود دارد، این است که نمىگوید کسانى که اشاعه دهند، بلکه مىگوید دوست دارند که چنین کارى را انجام دهند و این نهایت تأکید در این زمینه است.
سخن آخر آن که قرآن کریم و سنّت نبوى -صلواةاللّهعلیه- و سیره ائمّه معصومین -علیهمالسّلام- حفظ عفاف و پاکدامنى را از فرائض برشمرده و ضمن رعایت اعتدال و پرهیز از افراط و تفریط در این مسیر، راهکارهاى عملى را معرّفى کردهاند، که عبارت بودند از:
الف) چشم فرو بستن از نگاه به نامحرم که خود زمینهساز دریده شدن پرده عفاف است.
ب) آشکار نکردن زینت براى بیگانگان و خودآرایى زن در مقابل همسر خویش.
ج) رعایت پوشش اسلامى.
د) وقار و متانت در گفتار و کردار.
ه) ازدواج و تشکیل خانواده.
و) توجّه والدین به پاسدارى از مرزهاى عفّت و پاکدامنى.
ز) پرهیز از خلوات با بیگانه (جنس مخالف).
ح) کنترل عوامل محرّک فرهنگى و سالمسازى اجتماع.
* مدرّس دانشگاه آزاد اسلامى واحد تهران- جنوب.
1 . فلسفى، محمد تقى، گفتار فلسفى بزرگسال و جوان از نظر افکار و تمایلات، تهران: هیئت نشر معارف اسلامى، چاپ اوّل 1352؛ ص 187.
2 . بلاغى، صدرالدین، برهان قرآن، تهران: انتشارات امیرکبیر، چاپ هفتم، 1360، ص164.
3 . اردستانى، صادق، اسلام و مسایل جنسى و زناشوئى، تهران: انتشارات زریاب، چاپ اوّل، 1377؛ ص23.
4 . سوره نور، آیه 30.
5 . مطهرى، مرتضى، مسأله حجاب، تهران: انتشارات صدرا، چاپ سىوهشتم، ص137-136.
6 . مکارم شیرازى، ناصر و دیگران، تفسیر نمونه، دارالکتب الاسلامیه، چاپ هیجدهم، ص437-436.
7 . طباطبایى، سیدمحمّدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیّدمحمّدباقر موسوى همدانى، ناشر: بنیاد علمى و فکرى علاّمه طباطبایى، جلد پانزدهم، ص158.
8 . پیشین، ص 159.
9 . قمى، علىبنابراهیم، تفسیر قمى، جلد دوم، دارالکتاب، چاپ سوم، 101.
10 . روایتى با همین مضمون در کتب اهل سنّت هم آمده از جمله در کتاب الدر المنثور، جلد پنجم، صفحه 40.
11 . "تابو" از موضوعات بحث جامعهشناسى است و به تحریمهاى ترسآور و بىمنطق گفته مىشود که در میان ملل وحشى وجود داشته و دارد. به عقیده راسل و امثال وى، اخلاق رایج در جهان متمدن امروز نیز پر از "تابو" است.
12 . سوره نور، آیه 31.
13 . مطهرى، مرتضى، پیشین، ص145.
14 . طباطبایى، سیدمحمّدحسین، پیشین، ص159.
15 . طبرسى، ابوعلى فضلبنالحسن، مجمعالبیان فىتفسیرالقرآن، جلد هفدهم، ص 127.
16 . پیشین، ص127.
17 . الزمخشرى، محمودبنعمر، الکشّاف، ص230.
18 . طباطبایى، سیدمحمّد حسین، پیشین، ص159.
19 . مطهرى، مرتضى، پیشین، ص 158-157.
20 . مکارم شیرازى، ناصر و دیگران، پیشین، ص 452-451.
21 . طبرسى، ابوعلى فضلبن الحسن، پیشین، ص129-128.
22 . مطهرى، مرتضى، پیشین، ص82.
23 . اصفهانى، راغب، مفردات القرآن، ترجمه سیدغلامرضا خسروى حسینى، جلد اوّل؛ ص 707.
24 . طباطبایى، سیدمحمّد حسین، پیشین، ص159.
25 . مکارم شیرازى، ناصر و دیگران، پیشین، جلد هفدهم، ص426.
26 . اینمنظور، لسانالعرب، المجلد الثانى، ص317.
27 . طباطبایى، سیدمحمّد حسین، جلد شانزدهم، ص 532-531.
28 . مکارم شیرازى، ناصر و دیگران، پیشین، ص 429-428.
29 . پیشین، ص 428-427.
30 . پیشین، ص 429.
31 . طباطبایى، سیدمحمّدحسین، پیشین، ص 528.
32 . مکارم شیرازى، ناصر ودیگران، پیشین، ص 403-401.
33 . مطهرى، مرتضى، پیشین، ص79.
34 . طبرسى، ابوعلى فضل بن الحسن، پیشین، جلد هفدهم، ص169.
35 . مطهرى، مرتضى، پیشین، ص178.
36 . طبرسى، ابوعلى فضل بن الحسن، پیشین، ص129.
37 . مکارم شیرازى، ناصر و دیگران، پیشین، ص441.
38 . طباطبایى، سیدمحمدحسین، جلد شانزدهم، پیشین، ص482.
39 . مکارم شیرازى، ناصر و دیگران، جلد هفدهم، پیشین، ص 290-289.
40 . سوره احزاب، آیه 33.
41 . اردستانى، صادق، پیشین، ص 23.
42 . سوره نور، آیه 32.
43 . طبرسى، ابوعلى فضل بنالحسن، پیشین، جلد هفدهم، ص 132-131.
44 . مکارم شیرازى، ناصر و دیگران، پیشین، جلد 14، ص 487 ـ 458.
45 . سوره بقره، آیه 187.
46 . الحسینى البحرانى، السید هاشم، البرهان فى تفسیر القرآن، تهران: مرکز الطباعة و النشر فى مؤسسةالبعثة، ص 399.
47 . سوره روم، آیه 21.
48 . کمالى، سیدعلى، توان و مقام زن، انتشارات هاد، ص 74-68.
49 . سوره نور، آیه 58.
50 . سوره نور، آیه 59.
51 . مکارم شیرازى، ناصر و دیگران، پیشین، ص 540-539.
52 . پیشین، ص 542-541.
53 . پیشین، ص 546-544.
54 . فرهادیان، رضا و بتول فرهادیان، آنچه یک جوان باید بداند، قم: مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، چاپ دهم، 1376، ص70.
55 . دستغیب شیرازى، سیدعبدالحسین، گناهان کبیره، جلد اوّل، 213.
56 . سوره نور، آیه 19.
57 . سوره شورى، آیه 37.
58 . مکارم شیرازى، ناصر و دیگران، پیشین، جلد چهاردهم، ص406.
59 . پیشین، ص 407.